یادداشت

بخش اول: از تولد تا شهادت «قسمت اول»

✍️نجاح محمدعلی، روزنامه نگار محقق در امور ایران و منطقه

ریشه‌های خانوادگی و تربیتی قاسم سلیمانی در کرمان

 

قاسم سلیمانی در اسفندماه ۱۳۳۵ در روستای قنات‌ملک از توابع استان کرمان، در خانواده‌ای ساده و متدین به دنیا آمد. پدرش کشاورزی بود که با تلاش شبانه‌روزی، نان حلال برای خانواده‌اش فراهم می‌کرد. تربیت اولیه قاسم در محیطی روستایی و آمیخته با فرهنگ کار، دینداری مردمی و آموزه‌های سنتی مذهبی شکل گرفت. او از کودکی با سختی‌های زندگی آشنا شد و این آشنایی، روحیه‌ای مقاوم و پرتلاش در وجودش نهادینه کرد.

در دوران نوجوانی، سلیمانی به شهر کرمان مهاجرت کرد و به‌عنوان کارگر ساختمانی مشغول به کار شد. در این دوره، مواجهه او با واقعیت‌های طبقاتی، بی‌عدالتی اجتماعی و شرایط دشوار مردم، عمق بیشتری یافت. اما نقطه عطف در مسیر فکری و معنوی او، آشنایی با محافل مذهبی انقلابی و حضور در جلسات دینی و سیاسی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بود. این دوران، قاسم جوان را به انسانی متعهد و انقلابی تبدیل کرد که در جریان تظاهرات و سازماندهی مردمی سال‌های ۵۶ و ۵۷ نقش فعالی ایفا نمود.

با پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز ناآرامی‌های داخلی، سلیمانی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و خیلی زود به‌عنوان فرماندهی میدانی شناخته شد که هم مورد علاقه نیروهایش بود و هم اعتماد فرماندهان ارشد را جلب کرده بود. جنگ تحمیلی عراق علیه ایران (۱۳۵۹-۱۳۶۷) نقطه‌ای کلیدی در زندگی نظامی و شخصیتی حاج قاسم بود. او در جبهه‌های جنوب و غرب کشور، به‌ویژه در عملیات‌های والفجر و کربلا، فرماندهی نیروهای کرمان و لشکر ۴۱ ثارالله را بر عهده گرفت و نشان داد که از هوش نظامی، ابتکار میدانی و روحیه جهادی بی‌نظیری برخوردار است. دوستی‌های عمیق او با شهدایی چون احمد کاظمی، محمدحسین همت، مهدی باکری و حسین خرازی، بخش مهمی از خاطرات این دوره را تشکیل می‌دهد. او نه‌تنها فرمانده‌ای بود که در خط مقدم می‌جنگید، بلکه به معنای واقعی هم‌سنگر و هم‌درد نیروهایش بود.

پس از پایان جنگ، سلیمانی به چهره‌ای کلیدی در ساختار جدید سپاه تبدیل شد. اما اوج تحول راهبردی او زمانی رقم خورد که در اواخر دهه هفتاد شمسی به فرماندهی نیروی قدس منصوب شد. در این جایگاه، او از یک فرمانده محلی به معمار جبهه مقاومت فرامنطقه‌ای تبدیل شد. قاسم سلیمانی با درکی عمیق از تحولات منطقه، توانست ارتباطات استراتژیک با گروه‌های مقاومت فلسطینی، حزب‌الله لبنان، جهاد اسلامی، انصارالله یمن، حشد الشعبی عراق، زینبیون پاکستان و فاطمیون افغانستان برقرار کند و آن‌ها را در قالب جبهه‌ای واحد علیه پروژه‌های صهیونیستی و آمریکایی هماهنگ سازد.

نقطه تمایز سلیمانی در این مرحله، نه‌تنها در توان عملیاتی و میدان‌داری، بلکه در سطح بالای بینش سیاسی و عقیدتی او بود. سخنرانی‌ها و نامه‌هایش به رهبری، مجاهدان منطقه و حتی دشمنان، نشان‌دهنده جهان‌بینی توحیدی، فهمی ولایی و التزامی عمیق به آرمان‌های انقلاب اسلامی بود. او در حالی که در میدان نبرد می‌جنگید، با عمق فکری و حکمت علوی، مسیر مقاومت را به‌گونه‌ای ترسیم کرد که اخلاق، مظلومیت و ایستادگی در برابر سلطه، ستون‌های اصلی آن بودند.

سلوک شخصی حاج قاسم نیز بخشی جدایی‌ناپذیر از هویت او بود. ساده‌زیستی، عشق به شهدا، دلبستگی به دعا و زیارت، و ارتباط صمیمی با خانواده‌های شهدا و محرومان، همگی نشان‌دهنده شخصیتی بود که در عین اقتدار نظامی، به شدت متواضع، عارف‌مسلک و مردم‌محور بود. او بارها گفته بود که نمی‌خواهد به‌عنوان سرداری شناخته‌شده مطرح شود، بلکه تنها آرزویش شهادت است. این آرزو سرانجام در ۱۳ دی ۱۳۹۸ در فرودگاه بغداد، با حمله تروریستی آمریکا و مشارکت رژیم صهیونیستی، به حقیقت پیوست.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا