یادداشت

بخش دوم: سلیمانی و میدان‌های نبرد – ژنرال بدون مرز

✍️واحد سیاسی:

 

روایت تفصیلی از نقش سلیمانی در محور مقاومت (لبنان، سوریه، عراق، یمن، افغانستان، فلسطین)

 

در صحنه پیچیده و درهم‌تنیده عملیات در غرب آسیا، حاج قاسم سلیمانی نه‌تنها یک فرمانده نظامی بود که از دور نبردها را هدایت کند، بلکه مهندسی میدانی برای جنگ بود که در قلب خطرناک‌ترین و پیچیده‌ترین مناطق حرکت می‌کرد و خود عملیات‌ها را رهبری می‌نمود. او با تأسیس مکتبی در تفکر عملیاتی، مبتنی بر خلاقیت میدانی، حضور مستقیم و تلفیق عقلانیت راهبردی با عرفان عملی، محور مقاومت را به سطحی بی‌سابقه ارتقا داد.

سلیمانی نخ‌های هماهنگی را از کوه‌های جنوب لبنان تا بیابان‌های الانبار، از حاشیه‌های غزه تا ارتفاعات شمال سوریه، و از کوچه‌های کابل تا مرزهای یمن در دست داشت. او نه ژنرالی پشت میز بود و نه نظریه‌پردازی در سالن‌های فرماندهی؛ او «مرد زمین» بود که مرزها را نمی‌شناخت و جغرافیا او را محدود نمی‌کرد. شجاعت، تواضع و درایت او، همراه با حضور بی‌تکلفش در خطوط مقدم، او را به «ژنرال بدون مرز» تبدیل کرد که معادلات دشمن را با ذهنیت جهانی و قلب مؤمنش بر هم می‌زد.

 

از دفاع مقدس تا بازمهندسی مقاومت در منطقه

 

تجربه رزمی حاج قاسم در جبهه‌های دفاع مقدس (جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، ۱۳۵۹-۱۳۶۷) شکل گرفت. در طول این هشت سال، فلسفه جنگ در اسلام – دفاع از حق، حفظ مقدسات و یاری مستضعفان – در وجودش ریشه دواند. این جنگ برای او صرفاً یک دوره آموزشی نبود، بلکه مدرسه‌ای بود که بصیرت او در شناخت دشمن، خود و زمین را شکل داد.

او به اعتقاد راسخی رسید که منازعه با استکبار جهانی، نزاعی وجودی است بین پروژه‌ای الهی مبتنی بر کرامت انسان و پروژه‌ای هژمونیک که جهان را به تابع و حاکم تقسیم می‌کند. این دیدگاه، هسته فکری او را در میدان‌های عراق، سوریه، یمن، لبنان و افغانستان تشکیل داد. او از جبهه‌های دفاع مقدس، درس‌هایی از شجاعت، صبر و ابتکار آموخت و آن‌ها را به میدان‌های مقاومت منطقه‌ای منتقل کرد، جایی که با حضور میدانی و تفکر خلاق، محور مقاومت را بازمهندسی نمود.

 

عراق، سوریه و یمن: معماری جبهه مقاومت در قلب بحران‌ها

 

حاج قاسم سلیمانی در عراق، سوریه و یمن نقشی بی‌بدیل در بازسازی محور مقاومت و مقابله با پروژه‌های صهیونیستی-آمریکایی ایفا کرد. او با درکی عمیق از جغرافیا، بافت‌های اجتماعی، قومی و مذهبی، و با تلفیق عقلانیت راهبردی، حضور میدانی و نفوذ معنوی، شبکه‌ای مقاومتی فراتر از مرزها و طوایف بنیان نهاد. سلیمانی نه‌تنها عملیات‌های نظامی را هدایت کرد، بلکه با ایجاد وحدت بین گروه‌های متنوع، روحیه‌ای بی‌نظیر به رزمندگان بخشید و جبهه‌ای متحد علیه دشمنان شکل داد. او با لباس ساده نظامی و بدون تشریفات، در خطوط مقدم حاضر می‌شد، به سخنان رزمندگان گوش می‌داد و از تجربیات آن‌ها بهره می‌برد، ویژگی‌هایی که او را به اسطوره‌ای در میان مبارزان تبدیل کرد.

عراق: از آزادسازی شهرها تا وحدت ملی هنگامی که داعش در سال ۲۰۱۴ شهرهای عراق را درنوردید و ارتش سنتی عقب‌نشینی کرد، حاج قاسم به دعوت مرجعیت نجف و فتوای آیت‌الله سیستانی وارد میدان شد. او عملیات آزادسازی شهرهایی چون سامرا، دیالی، جرف‌الصخر، فلوجه، موصل و آمرلی را هدایت کرد. در آمرلی (۲۰۱۴)، بلده ترکمانی شیعی محاصره‌شده در صلاح‌الدین که در آستانه قتل‌عام بود، سلیمانی با الحشد الشعبی در مراحل اولیه تشکیلش، هجومی سه‌محوری را با هماهنگی هوایی ایران و عراق طراحی کرد.

 

این عملیات، که در هماهنگی با کتائب حزب‌الله و دیگر فصائل اجرا شد، نه‌تنها حصار داعش را با تاکتیک «کسر طوق از داخل و خارج» شکست، بلکه با ارسال فوری قوافل غذایی، دارو و مولدات برق، کرامت مردم را حفظ کرد و آمرلی را به نماد صمود تبدیل نمود. در موصل (۲۰۱۷)، او با هماهنگی با عشایر سنی و کردها، از طایفه‌ای شدن نبرد جلوگیری کرد و در مناطق پرخطر مانند تلعفر و بیجی، شخصاً در معرض حملات داعش قرار گرفت. روایت‌های فرماندهان الحشد نشان می‌دهد که او در جلسات شبانه، با تحلیل دقیق اطلاعات، استراتژی‌های عملیاتی را بازنگری می‌کرد و با حضور در خطوط مقدم، روحیه رزمندگان را تقویت می‌نمود. یکی از فرماندهان می‌گوید:

«حاج قاسم هر شهر عراقی را وطن دوم خود می‌دید. او در میانه راه بین کاظمیه و فلوجه می‌ایستاد و تأمل می‌کرد که چگونه این کشور را از زیر آوار زنده کند.»

او با ایجاد وحدت بین گروه‌های الحشد، از جمله حزب‌الله، عصائب اهل‌الحق و سرایا الخراسانی، منظومه‌ای امنیتی فراطایفه‌ای ایجاد کرد و با مشاوره به رهبران سیاسی، اعتماد مردم به دولت را بازسازی نمود.

سوریه: حافظ دمشق و معمار جبهه گسترده در سوریه، سلیمانی از سال ۲۰۱۲ نقشی کلیدی در جلوگیری از سقوط دولت ایفا کرد و جنگ داخلی را به رویارویی با هژمونی جهانی تبدیل کرد.

او ارتش سوریه را بازسازماندهی کرد، اتاق عملیات مشترکی با حزب‌الله، روسیه و داوطلبان فاطمیون و زینبیون ایجاد نمود و عملیات‌ها را در حلب، تدمر، قلمون، غوطه، دیرالزور، درعا و البوکمال هدایت کرد. در القصیر (۲۰۱۳)، که نقطه عطفی در جنگ بود، او با استفاده از مسیرهای زراعتی و تاکتیک‌های تونلی، دشمن را غافلگیر کرد. او شخصاً در کنار قاده حزب‌الله در طراحی عملیات مشارکت داشت و با حضور میدانی، روحیه نیروها را تقویت کرد.

نتیجه، بازگرداندن توازن به جبهه مرکزی سوریه و ارسال پیامی قاطع به حامیان گروه‌های مسلح بود. در حلب (۲۰۱۶)، او سلسله معارکی را مدیریت کرد که با حصار طولانی، تسریبات متعمده از فرار و استسلام دشمن، و ورود نیروهای زینبیون و فاطمیون، خطوط دفاعی گروه‌های مسلح را در هم شکست. او همچنین در برخی محلات حلب شرقی، با پیشنهاد عفو و تسویه، خروج مسلحین به ادلب را تسهیل کرد تا هزینه انسانی نبرد کاهش یابد.

این ترکیب قدرت نظامی و دیپلماسی میدانی، عقلانیت او را به‌عنوان معمار معرکه نشان داد. در البوکمال (۲۰۱۷)، که آخرین پایگاه بزرگ داعش در مرز سوریه-عراق بود، سلیمانی عملیاتی پیچیده را هماهنگ کرد. او با استفاده از «مباغته زمانی» و عملیات‌های تمویهی، نیروهای سوری، حزب‌الله، الحشد، نجباء و فاطمیون را متحد کرد و با ضربات چندمحوری، خطوط داعش را در هم شکست. حضور ناگهانی او در خیابان‌های حلب قدیم یا نزدیکی خطوط دشمن، فرماندهان محلی را شگفت‌زده می‌کرد. او جنگ را جدال بین «سوریه مقاوم» و «سوریه تابع» می‌دید و آن را به مبارزه علیه پروژه صهیونیستی-آمریکایی پیوند زد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا