بخش دوم: سلیمانی و میدانهای نبرد – ژنرال بدون مرز «قسمت دوم»

واحد سیاسی:
یمن: حمایت استراتژیک در برابر هژمونی در یمن، سلیمانی تحولات را از نزدیک دنبال کرد و با انصارالله، حمایت لجستیکی و فنی را هماهنگ کرد تا محور آمریکایی را در شبهجزیره تضعیف و از تسلط بر بابالمندب جلوگیری کند. گزارشهای تأییدنشده از دیدارهای مخفیانه او با رهبران انصارالله حکایت دارد که طی آنها فناوریهای دفاعی، از جمله موشکها و پهپادها، منتقل شد.
این حمایت، توان دفاعی یمن را در برابر ائتلاف سعودی تقویت کرد و به انصارالله امکان داد تا عملیاتهای تهاجمی علیه اهداف استراتژیک اجرا کنند. سلیمانی یمن را بخشی از جبهه واحد مقاومت میدید و بر اهمیت استراتژیک آن در قطع شریانهای هژمونی تأکید داشت. او با تحلیل دقیق جغرافیای یمن و موقعیت استراتژیک بابالمندب، به انصارالله کمک کرد تا استراتژیهای دفاعی و تهاجمی را توسعه دهند که معادلات ائتلاف سعودی را بر هم زد.
در این میدانها، سلیمانی با تحلیلهای اطلاعاتی، شناخت عمیق از جغرافیا و بافتهای محلی، و تلفیق قدرت نظامی با نفوذ معنوی، جبههای متحد ساخت. او با حضور در خطوط مقدم، چه در بیابانهای عراق، کوههای سوریه یا از طریق هماهنگی با یمن، نهتنها عملیاتها را هدایت کرد، بلکه با تواضع و همدلی، رزمندگان را به ادامه مبارزه ترغیب نمود. تصاویر و ویدئوهای او در کنار نیروها، با لباس ساده نظامی و بدون تشریفات، نشاندهنده سبک رهبری او بود که مبتنی بر شجاعت، فروتنی و ارتباط مستقیم با مبارزان بود.
لبنان و فلسطین: از حمایت مخفی تا علنی
در لبنان، سلیمانی حلقه وصل بین رهبری حزبالله و سپاه بود، اما فراتر از آن، دوستی صمیمی برای شهدا و همراه همیشگی جنوب بود. او در آزادسازی سال ۲۰۰۰، جنگ تموز ۲۰۰۶ و عملیاتهای پیشدستانه پس از ۲۰۱۰ حضور داشت. در جنگ ۳۳روزه، او نهتنها تسلیحات و اطلاعات را تأمین کرد، بلکه در جلسات شبانه با رزمندگان، روحیه آنها را تقویت نمود. روایتهای فرماندهان حزبالله نشان میدهد که او بارها در مناطق خطرناک جنوب لبنان حاضر شد و با سید حسن نصرالله روابطی عمیق و برادرانه داشت. حضور او در خطوط مقدم، از جمله در نزدیکی مواضع دشمن، پیامی از صلابت و تعهد به مقاومت بود.
در فلسطین، سلیمانی از حماس و جهاد اسلامی با تأمین مالی، تسلیح، آموزش و هدایت معنوی حمایت کرد. توسعه موشکهای «فجر» در غزه ریشه در مشارکت مستقیم او داشت و عملیات «سیف القدس» (۲۰۲۱) نشاندهنده تأثیر پایدار او بر توانمندیهای مقاومت فلسطین بود. او مقاومت فلسطین را نیزه سر نبرد با دشمن صهیونیستی میدید و در نامههایش به رهبران مقاومت، بر وحدت جبههها تأکید داشت. این حمایت، که شامل انتقال فناوری موشکی و تاکتیکهای عملیاتی بود، توان تهاجمی غزه را به سطحی بیسابقه رساند.
افغانستان: حاشیهای که به مرکز آمد
در افغانستان، سلیمانی با شناخت دقیق زمین، عملیات مقابله با طالبان را هماهنگ کرد. او با رهبران هزاره و شیعه، از جمله احمدشاه مسعود در دهه ۱۹۹۰، روابط امنیتی برقرار نمود و توازنی ایجاد کرد که از تسلط کامل تکفیریها جلوگیری کرد.
او با ایجاد شبکههای اطلاعاتی و لجستیکی، به گروههای مقاومت محلی کمک کرد تا در برابر تهدیدات تکفیری ایستادگی کنند، و این تلاش بخشی از استراتژی کلانش برای حفظ عمق استراتژیک محور مقاومت بود.
ژنرالی که نقشههای استعمار را پاره کرد
ذهنیت جهانی سلیمانی به مرزهای مصنوعی سایکس-پیکو باور نداشت. او زمینی از ایران تا مدیترانه را واحد راهبردی میدید، نه بهعنوان مداخله توسعهطلبانه، بلکه دفاع پیشدستانه از ایران، قدس، مقاومت و هویت. او با تلفیق عقلانیت راهبردی و عرفان عملی، نهتنها عملیاتها را هدایت کرد، بلکه شبکهای مقاومتی ساخت که با شهادتش در ۱۳ دی ۱۳۹۸ (۳ ژانویه ۲۰۲۰) فرو نریخت، بلکه فراگیرتر شد.
تشییع میلیونی او در ایران و عراق، و مراسمهای یادبود در لبنان، سوریه و یمن، نفوذ عمیقش را در قلبهای مردم نشان داد. حملات موشکی علیه پایگاههای آمریکایی در عراق و عملیاتهای حزبالله در مرزهای لبنان پس از شهادتش، از الهام او سرچشمه گرفت. نامههای او به رهبر انقلاب و رزمندگان، که برخی پس از شهادتش منتشر شد، عمق فکری و اعتقادی او را آشکار کرد. او با سبک زندگی ساده، گریههای شبانه در دعا و ارتباط صمیمی با خانوادههای شهدا، به اسطورهای تبدیل شد که نهتنها معادلات نظامی، بلکه قلبهای مردم منطقه را تسخیر کرد.
سلیمانی وجدان متحرک مقاومت، عقل عملیاتی و نگهبان امین آن در برابر طوفان بود. او با درک دقیق جغرافیا، هماهنگی بین فصائل متنوع و برنامهریزی استراتژیک-روانی، نهتنها حصارهای دشمن را شکست، بلکه بنیانی برای مقاومت نهاد که نسلهای آینده را الهام بخشید.
تأثیر پس از شهادت: شهادت سلیمانی در ۱۳ دی ۱۳۹۸ (۳ ژانویه ۲۰۲۰) محور مقاومت را تقویت کرد. تشییع میلیونی او در ایران و عراق و مراسمهای یادبود در لبنان، سوریه و یمن، نفوذش را نشان داد. حملات موشکی علیه پایگاههای آمریکایی و عملیاتهای حزبالله پس از شهادتش، از الهام او سرچشمه گرفت.
- تحلیل خلاقیتهای عملیاتی او در مناطق چندلایه مانند البوکمال، القصیر، حلب، و آمرلی
حاج قاسم سلیمانی تنها یک فرمانده نظامی نبود که از راه دور عملیاتها را هدایت کند، بلکه مهندس ومعمار میدانی جنگ بود؛ شخصیتی که در قلب مناطق پرخطر و بغرنج حاضر میشد، خود میدان را هدایت میکرد و مکتبی در اندیشه عملیاتی پایهگذاری نمود که بر خلاقیت میدانی و حضور مستقیم استوار بود.
البوکمال: شکستن حلقه محاصره در مرز شرقی
در نبرد البوکمال، آخرین سنگر عمده داعش در مرز سوریه و عراق، قاسم سلیمانی نقش هماهنگکننده راهبردی عملیاتی چندلایه و منطقهای را ایفا کرد. این منطقه نه فقط یک جیب جغرافیایی جداافتاده، بلکه گرهگاه منافع بینالمللی بود؛ در حالی که نیروهای آمریکایی در شرق مستقر بودند، ارتش سوریه و متحدانش از غرب برای بازپسگیری آن تلاش میکردند.
خلاقیت عملیاتی سلیمانی در هماهنگی حملات از چند محور، و استفاده از تنوع گروههای همپیمان، از ارتش سوریه گرفته تا حزبالله، حشد شعبی، نیروهای نُجَباء و فاطمیون جلوهگر شد. اگرچه این گروهها از لحاظ ساختاری و فرهنگی همگن نبودند، اما سلیمانی توانست آنها را در میدان تحت یک فرماندهی واحد گرد آورد و البوکمال را به تجسمی از «جبهه متحد علیه تکفیریها» بدل سازد. او از اصل «غافلگیری زمانی» بهره برد؛ حمله اصلی را پس از مجموعهای عملیاتهای فریب انجام داد که دشمن را گیج و خطوط دفاعیاش را در هم شکست.
القصیر: بازگرداندن ابتکار و ایجاد توازن
نبرد القصیر در جنوب غربی حمص نقطه عطفی نهتنها در مسیر جنگ سوریه، بلکه در تجربه فرماندهی سلیمانی بود. در آن زمان توازن قوا به نفع گروههای مسلح تحت حمایت منطقهای و غربی متمایل بود و سقوط القصیر میتوانست به فروپاشی خطوط دفاعی دولت سوریه در مرکز کشور بینجامد.
سلیمانی با دیدگاهی نامتعارف به این نبرد نگریست و آن را «نقطه قلب» جغرافیای راهبردی دانست که نباید از دست برود. او بهطور مستقیم در طراحی میدانی، در کنار فرماندهان حزبالله شرکت کرد و مدلی جدید از «درگیری در تونلها و زمینهای کشاورزی» را به کار گرفت؛ تاکتیکی که در آن نیروهای پیشرو با عبور از مسیرهای باریک زراعی، مراکز دشمن را دور زده و با استفاده از تکتیراندازها و توپخانه دقیق، دشمن را در جای خود میخکوب کردند.
فراتر از بعد فنی، بُعد روانی عملیات اهمیت بیشتری داشت: سلیمانی اصرار داشت که عملیات بهصورت زمینی انجام گیرد تا نهتنها به نیروهای متحد روحیه بخشد، بلکه پیام بازدارندهای قاطع به محور دشمن ارسال کند. نتیجه، وارونگی موازنه نظامی در قلب سوریه بود.
حلب: مدیریت پیچیدگی جغرافیا و جمعیت
شهر حلب، دشوارترین میدان نبرد شهری در طول جنگ سوریه بود؛ نه فقط بهخاطر وسعت آن و تنوع گروههای مسلح، بلکه بهدلیل پیچیدگیهای فرقهای و جمعیتی و همچنین تداخل منافع قدرتهای بینالمللی، بهویژه ترکیه و آمریکا.