یادداشت

بخش ششم: ناگفته‌ها و اسناد پشت‌پرده «قسمت چهارم»

✍️واحد سیاسی

 

۳. نقش سیاسی و دیپلماتیک

علاوه بر نقش نظامی، سردار سلیمانی در دیپلماسی پشت‌پرده در سوریه نیز فعال بود.

او به‌عنوان رابط اصلی ایران با دولت اسد عمل می‌کرد و در مذاکرات حساس با مقامات سوری و دیگر بازیگران منطقه‌ای نقش داشت. یکی از نمونه‌های برجسته، سفر محرمانه بشار اسد به تهران در سال ۲۰۱۹ بود که بدون اطلاع محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه وقت ایران، انجام شد. این اقدام، که به استعفای موقت ظریف منجر شد، نشان‌دهنده نفوذ بی‌مانند شهید سلیمانی در سیاست خارجی ایران و روابط با سوریه بود.

سردار سلیمانی همچنین در مدیریت روابط با گروه‌های مختلف سیاسی و نظامی در سوریه نقش داشت. او با گروه‌های کرد در شمال سوریه، به‌ویژه در مبارزه با داعش، همکاری کرد و در عین حال روابط نزدیکی با ارتش سوریه و نیروهای مورد حمایت روسیه حفظ کرد. این توانایی در مدیریت روابط با گروه‌های متنوع، که گاه منافع متضادی داشتند، یکی از نقاط قوت سلیمانی بود.

 

۴. صحنه‌های ناگفته و فعالیت‌های محرمانه

بسیاری از فعالیت‌های شهید سلیمانی در سوریه هرگز به‌صورت کامل در رسانه‌ها منتشر نشد. به عنوان مثال، گزارش‌هایی از حضور او در عملیات‌های شبانه علیه مواضع داعش در شرق سوریه وجود دارد که هیچ‌گاه به‌صورت رسمی تأیید نشد. همچنین، برخی منابع ادعا کرده‌اند که سردار سلیمانی در انتقال تسلیحات پیشرفته، از جمله موشک‌های بالستیک، به حزب‌الله از طریق خاک سوریه نقش داشت. این عملیات‌ها، که به دلیل حساسیت‌های سیاسی و نظامی مخفی نگه داشته شدند، نشان‌دهنده عمق فعالیت‌های نیروی قدس در منطقه بود.

یکی دیگر از صحنه‌های ناگفته، نقش سردار سلیمانی در مدیریت بحران‌های داخلی ارتش سوریه بود. در سال‌های اولیه جنگ، ارتش سوریه با مشکلات سازمانی و فرار سربازان مواجه بود. سردار سلیمانی با اعزام مشاوران نظامی ایرانی و آموزش نیروهای سوری، به بازسازی و تقویت ارتش اسد کمک کرد. این اقدامات، که اغلب در سایه انجام می‌شد، به حفظ انسجام ارتش سوریه در برابر فشارهای شدید کمک کرد.

 

۵. چالش‌ها و انتقادات

 

حضور و نقش شهید قاسم سلیمانی در سوریه، برخلاف روایت‌های مغرضانه برخی منابع غربی و عربی، بر پایه دعوت رسمی دولت قانونی سوریه و در چارچوب همکاری‌های مشروع منطقه‌ای بود. گزارش‌هایی که او را به «نقض قوانین بین‌المللی» یا «انتقال غیرقانونی سلاح» متهم می‌کنند، بخشی از عملیات روانی جبهه غربی–صهیونیستی برای پوشاندن نقش خود در مسلح کردن گروه‌های تروریستی و تجزیه سوریه است.

 

آنچه رسانه‌های دشمن «محاصره حلب» می‌نامیدند، در حقیقت آزادسازی این شهر از اشغال مسلحین تکفیری بود که سال‌ها غیرنظامیان را گروگان گرفته و مسیرهای کمک‌رسانی را قطع کرده بودند. تاکتیک‌های نظامی که به کار رفت، با هدف کمترین آسیب به مردم و بیشترین فشار بر گروه‌های تروریستی طراحی شد. حضور نیروهای همسو با محور مقاومت در مناطق مسکونی نیز نه برای ایجاد تنش، بلکه برای حفاظت از مردم در برابر حملات انتحاری و موشکی گروه‌های افراطی بود.

 

اتهام «دامن زدن به درگیری‌های فرقه‌ای» از سوی حامیان جنگ‌افروزی آمریکا و برخی رژیم‌های عربی، تلاشی برای پنهان کردن واقعیت است: این که سلیمانی با شکستن خطوط محاصره و سازماندهی نیروهای مردمی، توانست از سقوط دمشق و تجزیه سوریه جلوگیری کند. بدون این حمایت، داعش و جبهه‌النصره نه تنها دمشق بلکه بخش‌های گسترده‌ای از عراق و لبنان را نیز به آتش می‌کشیدند.

 

در همین چارچوب، نقش سردار دل‌ها، شهید قاسم سلیمانی، در سوریه آمیزه‌ای از فرماندهی نظامی بی‌نظیر، دیپلماسی میدانی پنهان و مدیریت استراتژیک بلندمدت بود. او با سازماندهی دقیق نیروهای مردمی و رزمندگان مقاومت، ایجاد هماهنگی عملیاتی با متحدانی چون روسیه، و تقویت زیرساخت‌های محور مقاومت، توانست معادلات میدان را به سود جبهه مقاومت تغییر دهد. حضورش نه تنها دولت قانونی سوریه را از سقوط حتمی نجات داد، بلکه ضربه‌ای مهلک بر پیکر داعش و دیگر گروه‌های تکفیری وارد ساخت.

 

در پس پرده، دیدارهای محرمانه با رهبران سیاسی و فرماندهان میدانی، همراه با حضور مکرر در خطوط مقدم، چهره‌ای از او ترسیم می‌کند که فراتر از یک فرمانده نظامی، به مثابه معمار امنیت منطقه‌ای عمل می‌کرد. انتقادات و جنجال‌هایی که از سوی رسانه‌ها و محافل غربی و وابستگان آن مطرح شد، بیش از آنکه بازتاب واقعیت باشد، اعترافی ناخواسته به تأثیر شگرف او در شکست طرح‌های آمریکا و هم‌پیمانانش در منطقه بود. تأثیری که هنوز، سال‌ها پس از شهادتش، در معادلات سوریه و محور مقاومت به وضوح دیده می‌شود.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا