خشیهَ أن یصبح الضدان شیئاً واحداً (2 من 2)

آنان روح هستند، زیرا اندیشه را از عالم تجرید فرو آوردند و به جهان حس و تجربه وارد کردند؛ پس مردم، به یُمن وجود آنان، حرکت را در واقعیت دیدند و عظمتِ مثال را از رهگذرِ آثار مثبتش لمس کردند، آثاری که در هر میدانی نمایان شد که جمعی از ایشان، در رأس مسئولیت آن، حضور داشتند.
آنان ارزش حقیقیاند که در پسِ هر دگرگونی بزرگ و هر دستاورد روبهافزایش در کمّ و کیف ایستادهاند. و اگر امروز میبینیم میهن ما در صفِ نخستِ کشورهایی است که موشکهای «فوقصوت» میسازد، بیگمان از برکت وجود همین گروهِ کامل است؛ آنان که با روح جنگیدند پیش از سلاح، و ایمان و اراده و خرد و بینشِ اخلاقی را بهمنزلهی پایههای شخصیت جهادیِ رشید و متوازن بر دوش کشیدند—شخصیتی پاک از عقدههای روانی، گرایشهای غریزی، خودبزرگبینی، و اسارت در چنگِ هوا و هوس و طمع شخصی.
این انسانها نخست بر خویش پیروز شدند، و هر پیروزیای که خدا بر زمین نصیبشان کرد، میوهی طبیعیِ پاکیِ ریشه، صدقِ نیت، و صبرِ عظیمشان بود. وابستگیشان به خدا از حدّ عشق و حتی محبت فراتر رفت؛ تا مرتبهای برتر و استوارتر و راستینتر: مرحلهی فراموشیِ «من»، محوِ ذات. و در این محو، ذاتی دیگر پدیدار میشود؛ ذاتی که هیچ بهرهای از شیطان ندارد و نشانی از مادهی اصلیِ خلقتِ انسان—طینت خاکی—در آن نیست. چرا که چون گل، زمامِ نفس را به دست گیرد، انسان را به پستی و انحطاط میکشاند و او را نمونهای از درندگی، ظلم، و فساد در زمین و دریا میسازد.
در برابر، اینان وجودی دارند سراسر نورانی؛ از روح و جسم گرفته تا معنا و ماده، از حرکت تا سکون، از بیداری تا خواب، از اندیشه تا رفتار و گفتار؛ هر لحظهشان گواهِ وجودی فراتر از بشر است—وجودی «فرافرشتهای»، وجودِ «انسانِ کامل»، وجودِ «ربانیان» که همچون آینهای، بازتابِ همان نفخهی الهیاند که در گل، روح دمید: روحِ خداوندِ رحمان.
از این رو، پس از خدا، بر آنان تکیه میکنیم؛ چه زنده در میدانِ مقاومت و جهاد باشند، چه شهید راه خدا. شهادت برای آنان حیاتی برتر بود و برای منتظرانِ یکی از دو نیکی، نشانهی ثبات و یقین. در اینجا دو جریان به هم میپیوندند: خون و عرق، کلمه و عمل، انگیزه و موضع، آرمان و تجربه؛ و در این پیوند، فرمان خدا آشکار میشود بهواسطهی قیامِ یارانش. و هر که بخواهد به نامِ آنان تظاهر کند، هرگز به پایِ یکی از ایشان نخواهد رسید؛ چرا که آنان در هر عرصه الگویی بر جای گذاشتند که مدعیان را رسوا و مخلصان را راهنما میسازد.
این سخن تنها مدخلی است برای درکِ اصولی که بهوسیلهی آن میتوان مخلصان را از مدعیان بازشناخت. قیامتِ مدعیان پیش از قیامتِ کبری برپا شد؛ خدا با آثارشان میان مؤمن و منافق دیوار کشید. هرچند زبانشان وانمود کند که از یک مکتب و یک دلاند، واقعیتْ آنان را رسوا میکند: در کمینبودنشان آشکار میشود، شکّ و انحراف و غرور و زمینگراییشان پدیدار میگردد.
و در پایان، باید این تفاوتها را دریافت؛ زیرا همهی این بیان، از بیمی برخاسته است برای حفظِ امت. و هیچ چیز مرا بیش از این نمیترساند:
که روزی مدعی و مخلص، راستین و جعلی، یکی شوند!




