یادداشت

بخش چهارم: سلیمانی و مرجعیت – پیوند ویژه با نجف و قم و تهران «قسمت سوم»

✍️واحد سیاسی:

 

او به‌عنوان یک فرمانده مستشاری، با هماهنگی با رهبران مذهبی و سیاسی عراق، به تقویت جبهه مقاومت در برابر داعش کمک کرد.

تحلیل کلی

ارتباط قاسم سلیمانی با مراجع عظام تقلید در ایران و عراق، ترکیبی از احترام متقابل، هماهنگی استراتژیک و حمایت معنوی بود. در ایران، او به‌عنوان یک سرباز وفادار به انقلاب اسلامی، از حمایت مراجع برخوردار بود و در وصیت‌نامه‌اش نیز بر نقش علما در حفظ نظام تأکید کرد. در عراق، همکاری او با آیت‌الله سیستانی و دیگر مراجع در راستای حفظ امنیت و مبارزه با داعش بود که به صدور فتوای جهاد کفایی و تقویت حشد الشعبی منجر شد.

با این حال، برخی منابع غربی و منتقدان، فعالیت‌های سلیمانی در عراق را به تلاش برای گسترش نفوذ ایران تعبیر کرده‌اند، که این دیدگاه با روایت رسمی ایران و عراق در تضاد است. این اختلاف دیدگاه نشان‌دهنده پیچیدگی نقش سلیمانی در منطقه است، اما اسناد و پیام‌های مراجع تقلید در هر دو کشور بر نقش مثبت او در حفظ امنیت و حمایت از ارزش‌های اسلامی تأکید دارند.

  • نقش پشت‌پرده سلیمانی در حفظ وحدت شیعی بین تهران و نجف

 

نقش پشت‌پرده حاج قاسم سلیمانی در حفظ وحدت شیعی بین تهران و نجف یکی از جنبه‌های کمتر دیده‌شده اما بسیار تعیین‌کننده در کارنامه راهبردی اوست. اگرچه همواره توجه رسانه‌ها و تحلیل‌گران به نقش میدانی او در نبرد با داعش، طراحی جبهه مقاومت یا دیپلماسی منطقه‌ای معطوف بوده، اما یکی از دستاوردهای ماندگار او، مدیریت هوشمندانه و پنهان شکاف‌های احتمالی میان دو کانون اصلی تشیع ـ جمهوری اسلامی ایران و مرجعیت سنتی در نجف اشرف ـ بود؛ شکافی که دشمنان اسلام بارها کوشیدند از آن برای ایجاد دوگانه‌سازی، تفرقه و فروپاشی انسجام جبهه شیعی بهره‌برداری کنند.

 

حاج قاسم به‌خوبی واقف بود که وحدت در درون صفوف شیعه، به‌ویژه میان دو قطب بزرگ آن یعنی مرجعیت نجف و نظام جمهوری اسلامی، برای بقای اسلام اصیل و مقابله با پروژه‌های آمریکایی ـ صهیونیستی در منطقه حیاتی است. از این‌رو، بدون سر و صدا، اما با دقت و اشراف کامل، در بزنگاه‌های حساس نقش میانجی، ناصح، حامل پیام و حتی قربانی‌کننده خود را ایفا می‌کرد تا فاصله‌ها نه‌تنها کاهش یابد بلکه روابط عمیق‌تر، صمیمانه‌تر و پایدارتر شوند.

 

در طول سال‌های اشغال عراق، حاج قاسم با حساسیت فوق‌العاده‌ای مراقب بود که حرکات سیاسی نیروهای نزدیک به جمهوری اسلامی ایران، هیچ‌گاه در تعارض آشکار یا تلویحی با مواضع مرجعیت نجف قرار نگیرند. او بارها به گروه‌های مختلف عراقی تأکید می‌کرد که «مشروعیت سیاسی، امنیتی و دینی هرگونه حرکت در عراق، وابسته به نگاه و رضایت مرجعیت است». نه از باب مصلحت‌اندیشی، بلکه از باور اصیل به جایگاه فقهی و تاریخی نجف.

 

در سال‌های پرتنش پس از اشغال عراق، حاج قاسم سلیمانی نقشی کلیدی در کاستن از فاصله‌ی پنهان میان حوزه‌ی نجف و ساختار تصمیم‌سازی در تهران ایفا کرد. او نه‌تنها هرگز در امور دینی و فقهی مداخله نکرد، بلکه همواره خود را واسطه‌ای مؤدب برای انتقال پیام‌ها و دغدغه‌های مرجعیت می‌دانست. ارتباط مستمر و محترمانه‌ای که میان او و دفتر حضرت آیت‌الله سیستانی برقرار بود، بستری کم‌نظیر برای تفاهم در مسائل حساسی چون آینده‌ی حضور نیروهای بیگانه، حفظ وحدت عراق، و جلوگیری از فتنه‌ی داخلی فراهم آورد. این درک عمیق از جایگاه مرجعیت و هوشمندی در حفظ حرمت آن، موجب شد که سلیمانی در چشم علما نه‌یک فرمانده نظامی، بلکه یک امین صادق تلقی شود.

 

از سوی دیگر، حاج قاسم ارتباط عاطفی و معنوی ویژه‌ای با شخصیت‌هایی همچون آیت‌الله العظمی سید محمدسعید حکیم و بیت آیت‌الله سیستانی برقرار کرده بود. او می‌دانست مشروعیت جهاد، شهادت و مقاومت، تنها زمانی تمام است که مهر تأیید مرجعیت را داشته باشد. حتی در وصیت‌نامه‌اش بر پیروی از مرجعیت نجف تأکید کرد و خواست که مکتب آن در کنار خط ولایت فقیه حفظ شود.

 

نکته مهم آن‌که، حاج قاسم هرگز به‌دنبال یکسان‌سازی یا همسان‌سازی نجف و قم نبود. او تفاوت‌ها را می‌دید، اما آن‌ها را تهدید نمی‌دانست. بلکه با درایت کم‌نظیر، این تفاوت‌ها را به پل تبدیل کرد. میان قم و نجف، میان ولایت فقیه و مرجعیت سنتی، میان سپاه و حوزه، میان انقلاب و حوزات علمیه.

 

شاید بزرگ‌ترین میراث او در این زمینه آن بود که مرجعیت عراق، هرگز از جانب تهران احساس رقابت، تهدید یا سلطه نکرد. و همین احترام عمیق، که از طرف شخصیتی چون حاج قاسم تضمین می‌شد، مانع اصلی از موفقیت دشمن در شکاف‌افکنی میان قم، نجف و تهران بود. حتی پس از شهادتش، پیکرش با احترام ویژه‌ای از سوی نمایندگان مرجعیت در فرودگاه نجف استقبال شد و قرار بود مرجع بزرگ، آیت‌الله العظمی سید محمدسعید حکیم، بر او نماز گزارد. این پیوند نه‌تنها سیاسی نبود، بلکه یک رابطه عمیق فقهی، تاریخی، عاطفی و سرنوشت‌ساز برای امت اسلامی بود.

میراث حاج قاسم؛ بازسازی عتبات به مثابه جهاد

 

نام قاسم سلیمانی که بر زبان می‌آید، ذهن‌ها بی‌درنگ به سوی میدان‌های نبرد با داعش، به سمت شام و عراق و لبنان، و به سوی رشادت‌های مالک‌اشتر انقلاب پر می‌کشد. کمتر کسی است که حاج قاسم را در هیئت یک معمار فرهنگی و بازساز تمدنی دیده باشد. اما این بُعد از شخصیت او، گرچه کمتر گفته شده، حقیقتی عمیق و محوری است که بدون آن شناخت ما از او ناقص می‌ماند.

 

وقتی پس از سقوط صدام، راه کربلا به روی شیعیان گشوده شد، میلیون‌ها زائر مشتاق از ایران و دیگر بلاد تشیع، پای در مسیر زیارت نهادند؛ اما چیزی که در مقابلشان بود، صحنه‌هایی تلخ و دردناک بود: ضریح‌هایی کهنه، بی‌رونق و غبارگرفته، صحن‌هایی متروکه و مملو از فقر، و کوچه‌هایی که به جای طهارت، بوی رنج و ترک‌خوردگی تاریخ را می‌داد. گویی که سال‌ها ویرانی و تحقیر و بی‌اعتنایی، بر مقدس‌ترین نقاط زمین سایه افکنده بود.

 

در چنین شرایطی، حاج قاسم سلیمانی، که دلش نه فقط برای امنیت شیعیان بلکه برای عزت آنان می‌تپید، فهمی ژرف از «ضرورت بازسازی» داشت. او به درستی دریافته بود که عتبات، تنها زیارتگاه‌هایی مذهبی نیستند، بلکه پایگاه‌هایی تمدنی و کانون‌هایی هویتی‌اند که هرچه شکوهشان بیشتر باشد، پیوند شیعه با میراثش مستحکم‌تر خواهد شد.

 

بدین‌گونه بود که فرمانده میدان‌های نبرد، تبدیل به فرمانده میدان‌های عمران و بازسازی شد. اما این بازسازی نه کار مهندسان صرف، بلکه نوعی جهاد بود؛ جهادی برای احیای کرامت، برای بازگرداندن نور به خانه‌های اهل‌بیت، برای نوسازی آن‌چه دشمن می‌خواست مخروبه بماند.

 

او به جای گماردن پیمانکاران دولتی یا سپردن کار به نهادهای صوری، مستقیماً به دل میدان رفت؛ مردانی پاک‌باخته را گرد هم آورد، امکانات بسیج را مهیا ساخت، و پروژه‌هایی عظیم را کلید زد که نه‌تنها با معیارهای فنی بلکه با عشق و ایمان ساخته شدند.

نوشته های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا