یادداشت

بخش اول: از تولد تا شهادت «قسمت سوم»

✍️واحد سیاسی:

 

این روند، نه‌تنها بر توانایی‌های نظامی او تأکید داشت، بلکه نشان داد که او از نظر ذهنی به سطحی از عمق و اشراف استراتژیک رسیده که می‌تواند ساختارهای پیچیده و متکثر را در یک جبهه منسجم گرد آورد.

در این جایگاه جدید، سلیمانی دیگر صرفاً فرماندهی نبود که دستور حمله بدهد؛ بلکه معماری بود که با فهمی دقیق از جغرافیا، تاریخ، مذهب و شکاف‌های اجتماعی، ابزار مقاومت را با شرایط بومی هر کشور تطبیق می‌داد. او نه‌تنها یگان‌های رزمی تشکیل می‌داد، بلکه ائتلاف‌های فرامرزی می‌ساخت، ارتباطات منطقه‌ای را تقویت می‌کرد و قدرت نرم محور مقاومت را در قالب رسانه، فرهنگ و آموزش توسعه می‌داد.

این گذار از سطح نظامی به سطح تمدنی، بدون ترک هویت اصیل انقلابی‌اش، سلیمانی را به نمونه‌ای نادر از «سردار طراح» تبدیل کرد؛ سرداری که در عین وفاداری به میدان، بازیگر پیچیده‌ترین صحنه‌های ژئوپلیتیک منطقه شد و توانست طرحی از مقاومت را بنیان نهد که با شهادتش نیز فرو نریخت، بلکه فراگیرتر شد.

 

تحلیل ساختار فکری و عقیدتی بر اساس گفتارها و رفتارهای شخصی

ساختار فکری و عقیدتی قاسم سلیمانی، ترکیبی بی‌نظیر از عرفان عملی، اندیشه ولایی و واقع‌گرایی راهبردی بود؛ ترکیبی که به او اجازه داد در میانه میدان‌های خون و آتش، همچنان به افق‌های بلند تمدنی چشم بدوزد.

آنچه این ساختار را منحصربه‌فرد می‌سازد، پیوند میان سلوک شخصی و مأموریت سیاسی-نظامی اوست؛ پیوندی که نه‌تنها در سخنانش، بلکه در رفتار، ارتباط با مردم، تصمیم‌گیری‌های میدانی و مواجهه با دشمن قابل ردیابی است.

نقطه ثقل این ساختار، اعتقاد راسخ به ولایت فقیه و فهم عمیق از «امامت در زمان غیبت» بود. سلیمانی تبعیت از ولی فقیه را نه از سر اطاعت سازمانی، بلکه با یقینی قلبی و عقلانی پذیرفته بود. بارها در سخنانش تأکید کرده بود که فهم راهبردی خود از جهان اسلام، جبهه استکبار و نظم منطقه‌ای را از نگاه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اقتباس می‌کند و خود را در امتداد اندیشه و فرماندهی او می‌بیند. این پیوند، او را از سردار صرف به فقیه‌الروح و عنصر بصیرت تبدیل کرد؛ کسی که تصمیم نظامی‌اش، برآمده از بینشی عقیدتی و الهی بود.

از سوی دیگر، حاج قاسم در گفتارهای خود – چه در جمع بسیجیان، چه در خط مقدم، چه در مجالس خصوصی – همواره تأکید داشت که محوریت «دین، کرامت انسان و وفاداری به مظلوم» بنیان حرکت مقاومت است. دشمن‌ستیزی او نه از نفرت‌ورزی کور، بلکه از نگاهی تاریخی و اعتقادی سرچشمه می‌گرفت که ظلم، اشغال، تحقیر ملت‌ها و عادی‌سازی شر را ضد فطرت انسانی می‌دانست.

رفتارهای شخصی او نیز منعکس‌کننده این تفکر بودند: سادگی در زندگی، گریه‌های پنهانی در دعا، احترام عمیق به خانواده‌های شهدا و ارتباط بی‌واسطه با رزمندگان. او در عین قاطعیت در میدان، در برخورد با مردم، چهره‌ای عاطفی، متواضع و متکی بر مهر نشان می‌داد. او به معنای دقیق کلمه «سرباز حقیقت» بود؛ کسی که از سربازی در رکاب روح‌الله آغاز کرد و تا شهادت در رکاب ولایت ادامه داد.

از نظر معرفتی، حاج قاسم از شاگردان مکتب امام خمینی بود؛ مکتبی که سیاست را نه ابزار قدرت، بلکه تجلی تکلیف می‌دانست. این رویکرد، منشأ بسیاری از انتخاب‌های سخت و در عین حال دقیق او بود؛ از جمله نحوه مواجهه با بحران‌های سوریه و عراق، که در آن‌ها نه‌تنها به پیروزی نظامی، بلکه به ترمیم اعتماد مردم به دولت‌ها نیز توجه داشت.

ساختار عقیدتی حاج قاسم را می‌توان در یک جمله خلاصه کرد: او به‌جای آنکه مقاومت را به خدمت ایدئولوژی بگیرد، ایدئولوژی را در خدمت مقاومت نهاد، و همین، راز محبوبیت او در میان شیعه، سنی، مسیحی و حتی غیرمتدین‌ها در منطقه بود.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا